اخبار و مقالات و داستان و دل نوشته‌ها در مجله مهر من

آرشیو با دسته بندی: دل نوشتهبازگشت
آذر 11, 1398
        دوست دارم مادر بزرگ              طفل گفت: " مادربزرگ، دوست دارم."            مادر بزرگ گفت:" من هم دوست دارم."طفل کوچولو گفت:" من بیشتر دوستت دارم. بیشتر از خودت دوستت دارم."    ...
ادامه مطلب
آبان 20, 1398
جمله ی طلایی😍((این لحظه همان گونه است که باید باشد))وهیچ اتفاقی در زندگیمان اتفاقی نیست.با دانستن این قانون ساده بسیاری از چراهای ما حذف خواهد شد و آرامتر با خودمان و اطرافیانمان در زندگی روزمره  برخورد خواهیم کرد😍به نظر شما اینطور نیست؟
ادامه مطلب
آبان 06, 1398

فصل پاییز

مدیر سایت | 0 نظر | |
ومدن فصل پاییز+ هوای زیبای بارونی+بوی برگهای زرد و نارنجی بارون زده+ یه تغییرات پاییزانه کوچولو دوروورمون=یک حال خوب!!
ادامه مطلب
مهر 07, 1398
دختر کوچولوی عزیزم، پسرک قشنگمامروز برایت،سبدسبد آرزوهای قشنگ از آسمان خدا می چینم و بر سر راهت می ریزم،تا قدمهای کوچکت را برآنها بگذاری.وقلبم را سفره ای می کنم بر سنگفرش خیابانها و کوچه ها ،تا از آنها بگذری،و به اولین دروازه از آرزوهایت برسی.عزیزکم!امروز یکی از هزاران آرزویم...
ادامه مطلب
مهر 07, 1398
اول مهر برای هرکسی یه معنی داره ....برای کسایی که سالهاست مدرسه رو تجربه کردن و با حال و هوای اول مهر آشنا هستند، کاری نداریم!!برای معلم هایی که با وجود سالهای سال تجربه، بازم اول مهر که میشه ضربان قلبشون تند میشه هم کاری نداریم!!برای باباهای مدرسه که بعد سه ماه تعطیلی که منتظرن&nbs...
ادامه مطلب
مهر 07, 1398
❤پاییز مهرمنی❤پاییز= پ+الف+ی+ی+زپ:پرورش هوش هیجانیالف: آموزش بازیی: یادگیری ندانسته های: یادآوری دانسته هاز: زندگی در لحظه حال به سبک کودکی
ادامه مطلب
شهریور 25, 1398

« عشق❤»

مدیر سایت | 0 نظر | |
❤مهرمن، مهر من است به تو و مهر توست به من❤ دل مان گرم تر میشود با مهر مهربانانی که هر از چندگاهی با « عشق❤» غافلگیر مان میکنند... بیش از پیش با گوش جان شنوای تک تک دلمشغولی های مادرانه تان هستیم...
ادامه مطلب
شهریور 25, 1398
فرصت کمی داریم.. بیایید از « پدر❤ ، مادر ❤» بودن مون،«لذت» ببریم!!! فقط به اندازه بزرگ شدن بچه هامون زمان داریم تا در لحظه به لحظه کودکی کودکمان حضور داشته باشیم..❤❤❤
ادامه مطلب
اردیبهشت 24, 1398
 گفتن قصه توسط بچه ها درباره عصبانیت سارا: یه روز یه آدم عصبانی بود پون با زنش دعواش شده بود. دخترش هی میومد می پرید وسط حرفاشون.عصبانیشون می کرد.در ومادر با عصبانیت گفتن : نپر وسط حرفامون. دختره هم گریه کرد و رفت تو اتاقش.بعد گشنش شد اومد بیرون شام خورد و خوابید وقتی صبح شد د...
ادامه مطلب
اردیبهشت 24, 1398
 غم یعنی چه؟* : وقتی یه بچه ای گلدون مامانش رو شکست مامانش عصبانی شد بچه هم غمگین شد.۞: یه روزی می خواستم برم یوپارک مامانم نذاشت من غمگین شدم.؟: من یه روز به مامانم گفتم منو می بری سرزمین عجایب؟ اما منو نبرد و من غمگین شدم.!: بابام خودش قول داد منو ببره شهر بازی اما نبرد من غمگین ش...
ادامه مطلب
صفحه 1 از 2 ابتداقبلی [1]